کلبه ی عشق من ومحمد

تقدیم ب عشق نازم تادوس داشتنموباورکنه

 

خیلییییییی دوستت دارم نفسم

نوشته شده در یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:53 توسط عاشقM.R| |

ممددلم خیلی ازت گرفته خدایی قبول کن

دوروزه عوض شدی

ولی کاش میگفتی چت شده عشقم چرااذیتم

میکنی خب توک

میدونی من چقدرعاشقتم چقدرم

بهت اطمینان دارم چرااین

حرفارومیزنی ک هم اعصاب خودتوخوردکنی

هم منو ولی اشکال

نداره هرچی میخوای بگومن هیچی نمیگم

چون نمیخوام ناراحتت

کنم فقط دعامیکنم بازمهربون شی

بخداخیلی دوستت دارم همه کسم

نوشته شده در یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:24 توسط عاشقM.R| |

این روزهادرخودم ب دنبال یک

 

کلیک راست

 

میگردم تاازخودم یک

 

 

copyبگیرم وکنارخودم

 

pastکنم....

 

شایدازاین تنهایی خلاص شدم

نوشته شده در یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:,ساعت 16:51 توسط عاشقM.R| |

محمدمن چرادیگ دوسم نداری چرابی وفاشدی چراباهام سردشدی بخدامن بی تومیمیرم

کاش بازمهربون شی ولی من خیلی دوستت دارم حتی اگ تومنو دوس نداشته باشی

کاش شب اس بدی منتظرتم زندگیم

نوشته شده در یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:52 توسط عاشقM.R| |

آنکه میرود فقط میرود....

 

ولی آنکه میماند دردمیکشد،

 

غصه میخورد،بغض میکند،

 

اشک میریزد...

 

وتمام اینهاروحش راب آتش میکشد...

 

 

ودرانتظاربازگشت کسی

 

ک هرگزبرنخواهدگشت آرام آرام

 

خاکسترمیشود...

 

آری،این است خاصیت

 

عشق یک طرفه

نوشته شده در یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:25 توسط عاشقM.R| |

 

گفتم ب گل زردچرارنگ منی؟

 

افسرده ودلتنگ چرامثل منی؟

 

من عاشق اویم ک رنگم شده زرد،

 

توعاشق کیستی ک همرنگ منی؟

 

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 18:49 توسط عاشقM.R| |

سلام محمدم امشبم باز زودخوابیدی ببین چقدربی وفاشدی

ولی من هنوزم دوستت دارم آقایی خیلی بیشترازقبل قربونت برم خوب بخوابی

بوووووووووس

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 1:9 توسط عاشقM.R| |

لحظه قشنگیه وقتی اونی ک عاشقشی،

نیمه شب ازپشت سربغلت کنه....

آروم دستاشوحلقه کنه دورت....

نفسای گرمش بخوره ب گردنت و

آروم زیرگوشت زمزمه کنه....

دوستت دارم!!!

نوشته شده در جمعه 18 اسفند 1391برچسب:,ساعت 23:22 توسط عاشقM.R| |

این روزهاحسی دارم آمیخته بادلتنگی....

بازوانی میخواهم ک تنگ دربرم گیرد،

اما ن هربازوانی!

تنهاحصارآغوش تو....

نوشته شده در جمعه 18 اسفند 1391برچسب:,ساعت 2:22 توسط عاشقM.R| |

سلام ممدم الان ک دارم مینویسم توخوابیدی میدونم خیلی خسته بودی ولی من دلم گرفته آخه امروزهمش سرکار بودی اس ندادی دلم خیلی واست تنگ شده کاش زودصبح شه اس بدی

خداااااااا من محمدمومیخواااااامممم

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:46 توسط عاشقM.R| |

من روز خویش را باآفتاب روی تو

ک ازمشرق خیال دورنیست آغازمیکنم....

من باتومیخوانم ومینویسم....

من باتوراه میروم وحرف میزنم....

وزشوق این محال ک دستم دردست توست

من جای راه رفتن پروازمیکنم....

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:4 توسط عاشقM.R| |

ILVEYOU FOR THE LAST SUN SET

MOHAMMAD

نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:48 توسط عاشقM.R| |

دوستت دارم ب چشمانی ک رنگش رنگ شبهاست،

ب آن نازی ک درچشم توپیداست،

ب لبخندی ک چون لبخندگل هاست،

ب رخسارت ک چون مهتاب زیباست،

ب گل های بهاروعشق وهستی،

ب قرآنی ک اورامیپرستی،

قسم ای نازنین تازنده هستم،

تورامن دوست دارم...میپرستم

نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت 18:5 توسط عاشقM.R| |

یعنی میشودروزی برسدک بیایی مرادرآغوش بگیری،بخواهم ازتوگله کنم،توبگویی هییسسسس....همه کابوس هاتمام شد!!

نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت 17:7 توسط عاشقM.R| |


Power By: LoxBlog.Com